کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

از « غلام» خانه‌اش « مولا» اگر یادی کند           از محالات است « بنده» میل آزادی کند
از «خرابات» است چیزی به رعیت میدهند           حیف از آن که مستمندی قصد «آبادی» کند


رونق سائل یقینا در سماجت کردن است           سائل درمانـده حق دارد که فـریادی کند
دست خالی را کریمان بیشتر پر می‌کنند           شکرِ حق، سائل از این لطف خدادادی کند
به خودش رنگ خزان هرگز نبیند هرکسی           در بهـار زنـدگـانی رو به این وادی کند
شـیعه بایـد با غـم آل عـبا غـمگـین شود           با سرور و شادی این خـاندان شادی کند

شیعـۀ زهـرا و حـیـدر بهـتـرین امت اند
زینـبـیون باز هم جشن ولادت دعوت اند

وعدۀ کوثر خدا از عرش اعلی داده است           زینب کبری که نه، زهرا به زهرا داده است
فـاطمه سـرتا به پا و فـاطمه پا تا به سر           راضیه، مرضیه، هانیه و حورا داده است
مـادری را دخـتری پرهـیزکار و مؤمنه           مادری را دختری در اوج تقوا داده است
هم نفس، هم راه، هم دل، هم نشین و هم زبان           بـه عـلـیّ مـرتـضی اُمّ ابـیـهـا داده اسـت
مـادر عـیسی کجایی!؟ به علی و فـاطمه           حضرت حق مریمی با دو مسیحا داده است
آسمان از برکـتـش بار دگر جانی گرفت           با غبار مقـدمش رونق به دنیا داده است
زین اَب خـواندش خـدا بین تمام دختران           نـام زینب زیـنـتـی بر نام بابـا داده است
گاه می‌گوید حسین و گاه می‌گوید حـسن           یعـنی از بـدو تـولد دل به آنها داده است
زانوی هرکس در این دنیا رکاب او نشد           پس قدمگاهش عجب شأنی به سقا داده است
در دم و در بازدم هایش برکت جاری است           بانویی که روزی یک عمر ما را داده است

سـالـهـا در سـایـۀ الـطـاف او آســوده‌ایـم
ریـزه خـوار عـمۀ سادات زینب بـوده‌ایم

به پدر باشد هـمیـشه دخـتـران تاج سرند           از بـرادرها بـپرسی بی‌قـرار خـواهـرند
گرچه همواره پسر باشد عصای دست لیک           اکـثــر اوقـات دخـتـرهـا وزیـر مـادرنـد
در مقام و شأن و ارج و قرب این مولود بس           ناز این دردانه را زهرا و حیدر می‌خرند
چشم بر روی کسی غیر حسینش وا نکرد           بسکه این خواهر برادر عاشق یکدیگرند
این عقیله جای خود ذریه‌اش هم مثل او           در کرامت فاطمه و در شجاعت حیدرند
بچه‌های او ره صد ساله را طی کرده‌اند           بچه‌هـایش شافـعی از شافـعان محـشرند
زیر پایش را پیـمبر زاده‌ها جارو کـشند           خادمینش یک سر و گردن ز ما بالاترند

مثل او شاه نـجـف دیگـر ندارد دخـتری
«قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری«

مدح او را با غزل با مثـنوی باید سرود           نذر او صد مثـنوی معـنوی بایـد سـرود
بهترین‌ها را همیشه «بهترینها» لایـق اند           بهتر از سعدی و شمس و مولوی باید سرود
شـاه بیت آفـرینـش دخـتر شـیر خـداست           در رثایش مصرعی اما قوی باید سرود
از نـیاز دنـیـوی که بی‌نـیازم کرده است           پس به شوق هدیه‌های اخروی باید سرود
«کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر»           این غزل را پشت مرز خسروی باید سرود
در تـمام عـمر تـسلـیم ولایت بـوده است           دفتری از این «شکوه پیروی» باید سرود
چـادران مـادر مـا انـقـلابی زیـنـبی ست           سال‌ها از فـتـنه‌های پهـلویی بـاید سـرود
از غروب سرخ عاشورا که روزی بگذریم           از طلوع سـبز صبح مهـدوی باید سرود
اردبیل اهـلیـنده وار آیـری ارادت زینـبه           شعر را شیوا به سبک «منزوی» باید سرود

«آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است
آنکه با سرّ شهادت بوده محرم زینب است»
لطـف بـسیـارش گـدای آسـتـانـم می‌کـنـد           دست اعجـازش سـلـیـمان زمانم می‌کـند
بـا تـولا بـا تـبـرّا ایـن دو بـال عــاشـقـی           شـور عـشقـش رهـسپار آسـمـانم می‌کـند
عشق بیماری است یک بیماری فوق جنون           عـاقـبت رسـوای نزد این و آنـم می‌کـنـد
عشق گاهی یک چمدان دل شده سوی حرم           عشق کم کم عـاشـقی بی‌خانـمانـم می‌کند
عشق سر بندی به پیشانی من می‌بـندد و           شب به شب در زیـنبـیه دیده بانم می‌کند
بی‌گمان مویی که من با عشق او کردم سپید           میرسد روزی که در محشر جوانم می‌کند
عشق من را حنجره‌ای کـربلایی می‌دهد           عـشق روزی صادق آهـنگـرانم می‌کـند
عشق من را می نشاند بر فراز منبر و           شصت و نه شب نذر زینب روضه خوانم می‌کند
کربلا با چشم خود دیده است زینب پیر شد           غـصۀ قـد کــمـان آخر کـمـانـم مـی‌کـنـد

هر دل آشفته‌ای که غرق در تاب و تب است
بی‌قـرار روضـۀ بی‌مـادریّ زیـنب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل سکت در مصرع اول شعر و همچنین ایراد محتوایی در مصرع دوم و عدم رعایت شأن انبیاء حذف شد

تا که صورت را به پای او متبرک کنند           دسـته دسـته انـبـیـا و اولـیـا پـشت درنـد

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

از نسل یک حقیقتِ دور از مَجاز بود            زینبْ که شاهـزادۀ مُـلکِ حِـجـاز بـود

با سرشکـسـتگی ابـداً سِـنخیت نداشت            این کوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود


وقـتـی کـه بـود وارثِ اجـلالِ مـادری            تشـبیه او به حضرت زهرا مُجاز بود

در عصمت و وقار و حیا بعد مادرش            بر کُـلِّ بـانـوانِ جـهـان پـیـشـتـاز بـود

او را خـطابِ عـالـِمـه شـد، بی‌مُعـلَّـمه            اَلحَـقْ چه قدر درخورِ این امتیاز بـود

حرف از گره گُشایی او رفت هر کُجا            دستش شبیه دست علی چاره ساز بود

پیوسته داشت یا صمد و یاغـنی به لب            با این حساب از دو جهان بی نیاز بود

با “یا حسین” خاطرش آرام می‌گرفت            از بس که اسـمِ دلـبـرِ او دلـنــواز بود

قارون شد آن فقیر که وقتی نیاز داشت            دسـتش به سمت خانۀ زینب دراز بود

در راهِ عشق خویشتن از هستی‌اش گُذشت            هـستی فـدای او که چـنین پاکـباز بود

چشمم شود فداش که اشکـم به ماتمش            با اشکِ بر حسین و حسن، همتراز بود

چون شد حُسین قبلۀ اشک و قتیل اشک            زینب، خُـدایِ عـالَـمِ سوز و گداز بود

از چادرش نیامده شکلی به ذهنِ شعر            جُـز پرچـمی سیاه که در اهـتـزاز بود

از دستْ بسته بودن او کم سخـن بگـو            دستـش شـبـیه دستِ خـداونـد بـاز بود

وقـتی رسیـد نـاقـۀ او پـرده داشت، آه            روزی که رفـت ناقۀ او بی‌جهـاز بود

از چشم خویش آب بر آن حلق تشنه ریخت            بیخود فـرات روز دهــم گرم نـاز بود

یک سال و نیم در غم لبهای خشک شاه            خیـره به آب، وقت وضوی نـماز بود

از گیسوی سپـید و کمانِ قـدش، بفـهم            درد اسـارتـش چـقَـدَر جـانـگـداز بـود

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علی معینیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

سـلام ایـزد منّـان به زیـنب کـبـری            سـلام باطـن قـرآن به زینب کـبری

سلام نفـس پیمبر به حضرت زینب            سلام ساقی کوثر به حضرت زینب


سـلام بر تو که احـیـا کـنـنـده دیـنی            رگ حـیات تـشیـیع تو روح آئـیـنی

بـریـده رأس یـزیـد لعـیـن کـلام تـو            هـزار مُـرده شود زنـده از سلام تو

تو بنـت حـیـدری و پـارۀ تن زهـرا            شده کـنیز درت هـاجر، آسـیه، حـوا

کـلام تو بکـنـد کار صد مـسیحا دم            ز صبر تو کـمر کوه آهـنین شد خم

کلام تو بکـنـد کـار ذوالـفـقـار عـلی            به شام و کوفه و کرببلا تو یار ولی

سپر شدی تو برای امام و رهبر خود            به سان حضرت زهرا برای حیدر خود

تو مادر دو شهید بزرگواری و بس            ز نسل احمدی و حیدری تباری و بس

برای دین شده خـون حسین آب بقـا            به سان او نشده کـس فـدا برای خدا

بدان که گر خبری کس ز کربلا دارد            خبر ز قـتل شهـیدان به نیـنـوا دارد

به لطف دخت علی آن مجاهد علوی            به لطف سبط نبی آن عـقـیله نبـوی

رسیده است به ما شرح عشق کرببلا            به لطف زحمت او کـربلا شده احیا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده شاعر محترم است اما با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با آیات قرآن و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

تو بنـت حـیـدری و پـارۀ تن زهـرا            شده کـنیز درت مـریـم، آسیه، حـوا

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی و اغراق بی مورد در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

غـلام تو بکـنـد کار صد مـسیحا دم            ز صبر تو کـمر کوه آهـنین شد خم

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جـرم من را نـنویسید که ساغـر زده‌ام            بـنـویـسیـد که امشب دو بـرابـر زده‌ام
مست بودم که چنین باده مکرّر زده‌ام            گرچه یک بار فقط میکده را در زده‌ام


شصت و نه بار ز میخانه جواب آمده است
ذره در چشم کریمان به حساب آمده است

در عریضه نـنوشتم که دوا می‌خواهم            نان من کم شده یا آب و هوا می‌خواهم
نـنوشـتـم صلـۀ شعـر عـبـا می‌خـواهـم            شصت و نه بار نوشتم که تو را می‌خواهم

شصت و نه قطره اشکم که چکیدم امشب
شصت و نه مرتـبه باید بنویـسم زینب

آن خـدایی که ازل پایه پـیونـد گذاشت            گریه را مرحـلـۀ آخر لبـخـند گـذاشت
نام مـیلاد تو را گریه یک بند گذاشت            به خدا اسم تو را نیز خـداوند گـذاشت

خـواسـت جــام اسـد الله لـبـالـب بـاشـد
امر فـرمود که او صاحب زینب باشد

زینت زینت دنیا چه کسی غیر تو بود            سورۀ کوثر مولا چه کسی غیر تو بود
دومیـن اَمِّ ابیهـا چه کسی غـیر تو بود            نه، بگو مادر زهرا چه کسی غیر تو بود

تو خدیجه شده‌ای نه تو پیـمـبر شده‌ای
مـادرِ مـادر و بـابـا و بـرادر شــده‌ای

شأنت این بود برای پـدرت نـاز کـنی            با هـمان دیـده بسته سخـن آغـاز کـنی
عـشق را پیـش نگـاه هـمه ابـراز کنی            چشم خود را به روی کعبه فقط باز کنی

قبله‌ای نیست تو را غیر دو ابروی حسین
جز تو ما را نبرد هیچ کسی سوی حسین

کم نوشتم اگر از تو قلمم محرم نیست            کم نوشتم ولی از لطف نوشتی کم نیست
بی‌تو ایمان من و اهل زمین محکم نیست            آنکه در وصف تو شعری نسرود آدم نیست

آدم آن است که از عشق تو دیوانه شود
تا ابد حلقه به گوش در این خانه شود

کـمـرت پیـش کـسی خـم نـشد الا، الله            پنج خورشید به دور تو بگردند ای ماه
می‌روی، پشت سرت راه می‌افـتد ناگاه            ذکـــر لا حَـــولَ وَ لا قُــــوَّةَ الا بِــالـلـه

پنـج تـن دور سر تو صـدقـه گـردانـند
مـا هـمه بـنده و این قـوم خـداونـدانـند

خطبههایت سنـدی بود که دریـا بودی            فـوق ادراک هـمه عـرش معـلا بودی
هـرکجا بود حـسین تو هـمانـجا بـودی            آنچه خوبان هـمه بودند تو تنهـا بودی

شب میـلاد تو چـشم من اگـر تَـر بوده
چون که این اشک ثوابش دو برابر بوده

ای کـه پـیـغــامـبـر واقـعــۀ دردی تـو            زن ولی مردتر از مردتر از مردی تو
کربلا را به خـدا کرب‌و‌بـلا کردی تو            بَـرِّه را از دهـن گــرگ درآوردی تـو

گرگهـا پـیـرهـن یـوسفـتـان را بـردنـد
تو نبـودی هـمۀ اهـل حـرم مـی‌مـردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چـشم‌هـایت سنـدی بود که دریـا بودی            فـوق ادراک هـمه عـرش معـلا بودی

مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

نماز عـشق به پا می‌کـنم به نام حسین            به نای سیـنه نـوا می‌کنم به نام حسین
تو زینـبی و همه قـاصرند از وصفت            کتاب عشق تو وا می‌کنم به نام حسین


به نـام دلـبـرت اذن دخـول مـی‌گـیـرم            طواف کوی تو را می‌کنم به نام حسین
به نام نـامی معـشوق شهره‌اند عـشاق            تو را همیشه صدا می‌کنم به نام حسین
من از تو یاد گرفـتم چـنین عـبادت را            میان سجـده دعـا می‌کـنم به نام حسین
قسم به سجدۀ تو اعـتقـاد من این است            نـماز سوی خـدا می‌کـنم به نام حـسین
تو آمدی که بگـویی بـرای قـرب خـدا            وجود خویش فـدا می‌کنم به نام حسین
دمشق و کرببلا هر دو تربت عشق است

شب ولادت نور، وقت صحبت عشق است
خــدا عـنـان دل مـا بـه دسـت تـو داده           
اسـیــر و رام تــو امـا ز غــیــر آزاده
اگـر پـیـالـۀ مـا بـوی چـشـم تو گـیـرد            شـود بـرای هـمـیـشـه لـبـالـب از بـاده
نـوای زین ابـی را به هـرکسی ندهـند            که ایـن مـدال فـقـط گـردن تـو افـتـاده
چنان سگی به در خـانـه‌ات ببـنـد مرا            که نام صاحب کـلب است نقـش قـلاده
اگرکه بـاز شود دیـده‌ها ز نـور اشک            اگـر قــدم بـگــذاریـم بـیـن ایـن جــاده
به چشم خویش ببینیم پای پرچم عشق            هـنوز با کـمـری راست زینب اسـتاده
خدا شهـود شود بی‌حجاب در دل شب            نـشـسـتـه دخـتـر زهـرا میـان سـجـاده
به بی‌نـظـیـری تو اعـتـراف بایـد کرد
شبیه کعـبه به دورت طـواف باید کرد
زمـان بـوسـه رسیـده کـمی مـدارا کن            رسـیـده‌ای بـغـل یـار، دیـده‌ات وا کـن
در این نگاه برای هـمیشه ای خواهـر            تـمـام حُـسـن خـداونـد را تـمـاشـا کـن
به فکر عبد گنه‌کار باش و یک لحظه            به احترام حسین دست خویش بالا کن
به پشت معجر خود با کمی دعا کردن            تمام شهر پُر از مـور مثـل زهـرا کن
هـمه به یاد خـدیـجـه رخ تو بـوسیـدند            جـلال بانـوی مـکـه دوبـاره احیـا کـن
ببـین چگـونه پدر مست دیـدن تو شده            نظـر به چـهـرۀ پر افـتـخـار مـولا کن
سـلام دخـتـر حـیـدر، شریکـة‌الاربـاب
بـزرگ زاده بیا و گـدای خود دریـاب
کسی که دست توسل بر این سرا بزند            قــدم بـه وادی مـمـنـوعـۀ خــدا بـزنـد
حـرام بـاد به هر عاشـقی که بـی‌اذنت            قـدم بـرای زیـارت بـه کــربـلا بـزنـد
شنـاخـتـی که من از دستهـایـتـان دارم            بعـیـد باشد اگـر دست رد به مـا بـزند
همین کرامتتان شد سبب هر شب و روز            که حـلـقـه دور نگـیـن کـرم گـدا بـزند
تو قرص نان خودت را به سائلی دادی            که حق به خـانۀ تان مُهر هل اتی بزند
تهجّد سحرت بسکه غرق ذات خداست            حـسیـن تکـیـۀ آخـر بر این دعـا بـزند
ازآن دمی که شده احـترامـتان واجـب            به دست‌های شما بوسه مصطفی بزند
ز محضر همه سادات عذر می‌خواهم            اگرکه گـفـتـه‌ام آتـش به قـلب‌ها بـزنـد
خـدا نیاورد آن روز را که در شهری            کـسی به بـی‌ادبـی نامـتان صـدا بـزند

به غیر حضرت زهرا کسی نـمی‌داند
که دست بر گـره مـعـجـر شـما بـزنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها به شکل زیر آمده که احتمالا غلط تایپی باشد لذا برای رفع ایراد اصلاح شد

دمشق و کربلا هر دو تربت عشق است           شب ولادت وقت صحبت عشق است

اذان دمی که شده احـترامـتان واجـب            به دست‌های شما بوسه مصطفی بزند

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا کلمۀ دام دارای بار منفی و نوعی فریب است و دور از شأن اهل بیت است

خــدا عـنـان دل مـا بـه دسـت تـو داده            اســیــر دام تــو امـــا ز غــیــر آزاده

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

به غیر حضرت زهرا کسی اجازه نداشت            که دست بر گـره مـعـجـر شـما بـزنـد

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

دوبـاره نـام تـو آمد مـیان دلـم لـرزیـد            قلم جنون بسرش زد شد عاشق و رقصید
خـدانـمایی عـشق تو عـقـل را پس زد            تـمـام رشـتۀ عـقـل بـشر ز هـم پـاشـید


حساب خوبی توجمع وضرب و منها نیست            تو را فراتر از این بحث کور باید دید
تـوئـی کـه عـالـمـۀ بی‌معـلـمـی زیـنب            درآسمان ولا شب ستیز چون خورشید
تــمـام عــلــم الـهـی زبــان گـویــایـت            چـکـیـدۀ هـمه انـوار حـق ز تو تـابـیـد

تو از چه مکـتب نابی بپا شدی زینب
که بهر عشق خـدایی خدا شدی زینب

نـژاد تـو هـمـه افـلاکـیـان حـق پـیـمـا            تـبـارت عـاطـفـه و وارثــان اَو اَدنــی
تو از خـدا به خـداییِّ عشق منـصوبی            بـپای تو شده مـجـنـون هـزارها لـیـلا
مـدار دیـن خـدا دیـن مـداری‌ات بـاشد            به زیـرِ دِینِ تـو دیـن خـدایِ بـی‌هـمـتا
حـجـاب کـامل تـو درس هاجر و حـوّا            دخـیـل چـادر خـاکـی تو بُـوَد عـیـسی
توئی تجـلـّی حـیـدر به قـالب یک زن            توئی که بـی‌بـدلی مثل مـادرت زهـرا

بـرای کـار بـزرگی سـوا شـدی زینب
که بهر عشق خدائی خـدا شدی زینب

بـود خـزانـۀ اسـرار ذات حـق نـامـت            گرفـته هـالۀ سـرّی تو را در ابهـامت
حـقـیقت تو فـقـط بـاید از خـدا پـرسید            نـمی‌رسد پـرش مـرغ ذهـن تـا بـامت
توئی که غـرّش الفاظ تو عـدوکُش شد           
اسیر بودی و دشمن اسیر و هم رامت
تـمام زحـمت دین خـدا به دوشت بـود            روا بـود که بخـوانـم رسـول اسلامت
اگرچه حـرمت تو ظاهـراً شکست امّا            کند خـدای دو عـالـم هـمیشه اکـرامت

پــیــام آور دشـت بـــلا شــدی زیـنـب
که بهر عشق خدایی خـدا شدی زینب

تو حامی شجر و نسلِ عـصمتی زینب            بری زخواری و تندیس عـزّتی زینب
نـمـاز نـیـمه شبِ تو عـبـادت مـطـلـق            خـدای مـنـظـر و؛ الله هـیـبـتـی زیـنـب
نـدیـده‌ای بـه بـلا غـیـر مـوج زیـبـائی            نـشانـده‌ای تو عـدو بر فـلاکـتی زینب
برای حـضـرت عـبـاس مـرد نـام آور            تو اُسـوه‌ای بخـدا رُکـن غـیرتی زینب
رقیّه در کَـنَفِ تو سه ساله مرجـع شد            توئی که رأس چنین بزم و دولتی زینب

تـو در مـسیـر الـهـی فـنـا شدی زینب
که بهر عشق خدایی خـدا شدی زینب

بــرای آیــۀ قــرآن مـفـسّــری الــحــق            تو بعدِ فاطمه بر شیـعـه مـادری الحق
تـوئی که فـاتـح شـامـی بجـای بابـایت           
تو هـم اسـد الله شـیـر خـیـبـری الـحـق
حیا و حُجب تو یکسو صلابتت یکسو            تـو سـرّ اکــبــرِ الله اکــبـــری الـحــق
نه مهریه که حسین شرط وصلتت بوده            حـقـیـقـتـاً بخـدا عـشق محـوری الحـق
تو دُرّی و صدفت اجـتـمـاع هـاشمیان            قداستِ زن و روپوش و معجری الحق

تو در بساط محـبـت رهـا شدی زینب
که بهر عشق خدایی خـدا شدی زینب

تو از تـبـار قـنـوت شکـسـتـه‌ای خـانم            تو شـاهـد تنِ از هـم گسـستـه‌ای خـانم
تـو از زمـان طـفــولـیـتـت بـلا دیــدی            عجب نباشد اگر زار و خسته‌ای خانم
حسین ملتـمـست در نـماز شد برخـیـز            چرا به وقت نـمـازت نـشـسته‌ای خانم
شـبی به بـند به دروازه‌ای تو را دیـدم            که بـین لـطـمـۀ زنجـیـر بـسته‌ای خانم
به روی هر دولبت خون حنجری خشکید           
تو بـودی و غـمِ بی‌حـدّ دسـته‌ای خـانم

بـلا کـش سـفـر کــربـلا شـدی زیـنـب
که بهر عـشق خدایی خدا شدی زینب

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  بیت زیر به جهت حفظ بیشتر جایگاه حضرت مریم و تطابق قرآنی تغییر داده شد

حجاب کـامل تو درس حـضرت مریم            دخـیـل چـادر خـاکـی تو بُـوَد عـیـسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا کلمۀ دام دارای بار منفی است و اهل بیت مبرای از این چیزها هستند

توئی که غـرّش الفاظ تو عـدوکُش شد            اسیـر بـودی و دشـمن فـتـاد در دامت

ابیات زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر و جلو گیری از کج تابی معنایی و همچنین حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید 

نـدیـده‌ای بـه بـلا غـیـر مـوج زیـبـائی            گرفـته خـصم تو از تو فلاکـتی زینب

تـوئی که فـاتـح شـامـی بجـای بابـایت            تو ماده شیر صف شیر خـیبری الحق

به روی هر دولبت خون حنجری خشکید            تو بـودی و نظر سـوء دسـته‌ای خـانم

مناجات روز جمعه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از جمعه‌های بی‌تو چه دلگیر می‌شوم            جانِ خودم ز جانِ خودم سیـر می‌شوم

با هر نفـس که می‌کـشم اقـرار می‌کنم            از این نـبـودنت به خـدا پـیـر می‌شـوم


با این دلِ خـراب رسیدم به محضرت            زیرا فـقـط به دست تو تعـمیر می‌شوم

از اینکـه انتـظار تو را می‌کـشم ببـین            از مردمـان شهـر چه تحـقـیر می‌شوم

فـکــر نـدیــدنِ تـو رهــایـم نـمـی‌کـنـد            پس حق بده که اینهمه درگـیر می‌شوم

تنها نه جمعـه‌ها که تـمامی طولِ سال            از روزهای بی تو چه دلگـیر می‌شوم

: امتیاز

مناجات روز جمعه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مژگان دستوری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

میـان شک و یقـین پیـر می‌شود بی‌تو            دلـی که طعـمه زنجـیـر می‌شود بی‌تو

نیامدی که ببـینی در این دیـار غریب            غروب جمعه چه دلگیر می‌شود بی‌تو


هـلا تـبــسّـم شـیــریـن صـبـح آدیــنـه            زمین شکسته و تحـقـیر می‌شود بی‌تو

هنوز خیره به راهت نشسته نرگس ما            خـزان بـاغـچـه تکـثـیر می‌شـود بی‌تو

بیا و دست بکش بر دلی که روز به روز            میان شک و یـقـین پیـر می‌شود بی‌تو

: امتیاز

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)

شاعر : محسن زعفرانیه نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

تشنه لب در کربلا غوغا بپا کردی حسین           جان خود را هم برای دین فدا کردی حسین

لحظـۀ آخر که آن نامرد خـنجـر را کـشید           جای نفرین، زیر لب او را دعا کردی حسین


تا که دیدی پشت زینب از مصیبت گشته خم           مادرت زهرای اطهر را صدا کردی حسین

شد زمین کـربلا از خـون یاران تو سرخ           این هـمه ایـثار در راه خـدا کردی حسین

در محرم اشک من، چون خون تو جاری شده           قلب ما را هم به عشقت مبتلا کردی حسین

گـنج من بـاشد گـدایی در میـان روضه‌ها           صد هزاران شکر چون ما را گدا کردی حسین

: امتیاز

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از کریمان هر عطایی می‌رسد بی‌منت است            پس گدایی از شما در اصل عین عزّت است
از همان روزی که آدم توبه‌اش مقبول شد            می‌توان فهمید اشک روضه‌ات بی‌قیمت است


از حسین بن علی یک عمر هر چه می‌رسد            مثل آیات خدا نور و شفا و رحمت است
سایه سار چشم‌هایت جنت فردای اوست            هرکه امروزش عرق ریزان کار هیأت است
می‌درخشد مثل مروارید در شبهای قـبر            دانۀ اشکی که نذر روضه‌های حضرت است
آدمی با گریه بر تـو تازه مؤمن می‌شود            روضه‌ات یعنی که دانشگاه انسانیت است
فرش روضه بال جبریل و یقین داریم که            مستمع اینجا فقط با حکم زهرا دعوت است
می‌رویم و عاقبت از ما چه می‌ماند به جا؟            غیر مهری که نثار اهل بیت عصمت است
خنده‌های سرخ”اسلم”وقت رفتن می‌نوشت            کشتۀ عشقـت شدن بالاترینِ نعمت است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در بازگشت به مدینه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده‌ام مادر            نسیم سردم و بوی خـزان آورده‌ام مادر
نیاید کس به استقبال من زیرا که می‌سوزد            ز هرُم شعله‌ای کز سوز جان آورده‌ام مادر


به این بی‌دست و پایی بی‌پر و بالی نمی‌دانم            چه باعث شد که رو در آشیان آورده‌ام مادر
اگر من زنده برگشتم ز صحرای شهادت‌ها            ز صدها مرگ تدریجی نشان آورده‌ام مادر
رهـانـیدم ز طـوفان ستم‌ها کـاروانی را            که اینک بی‌برادر کاروان آورده‌ام مادر
حسینت را نیاوردم من و از داغ جانسوزش            دل خونین و چشم خون فشان آورده‌ام مادر
به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین            که با خون دل آن را ارمغان آورده‌ام مادر
کمک کن زینبت را تا کنار قبر پیغـمبر            که مانند تو جسمی ناتوان آورده‌ام مادر

: امتیاز

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)

شاعر : محسن زعفرانیه نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تسبیحِ دل ذکر و دعـا را دوست دارد            «أمَّن یُجیبِ» روضه‌ها را دوست دارد

دستِ گـدایی هـمه سویـش دراز است            بنده نـواز است و گـدا را دوست دارد


شکـی نـدارم با هـمیـن دستـان خـالـی            اربـابـمان پـیوسـته ما را دوست دارد

حـبِّ حُـسِیـنِ بنِ عَـلی در سیـنـه دارد            هرآنکه با ایمان، خـدا را دوست دارد

فـرقـی نـدارد ارمـنـی یا شیـعـه بـاشد            هرکس که من دیدم، شما را دوست دارد

ایـن نــوکـر بـیـچـاره را دریــاب آقــا            از کودکی کرب و بلا را دوست دارد

: امتیاز

مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

منی که غرق گناهم، شکسته بال و پرم            چگـونه نـام بـلـند تو را به لب بـبرم؟!

اگر که دوست نداری “خدا خدای” مرا            اجازه هست صدایت کنم به چشم ترم؟!


خودم نیـامده‌ام نیـمه شب به درگـاهت            تو خواستی که بیافتد به این حرم گذرم

بیا مـرا جلـوی دیگـران خـراب مکـن            بگیر دست مرا که به سنگ خورده سرم

مرا ببخـش و دوباره بگیر در آغـوش            قـسم به حُـرمت خـون مدافـعـان حـرم

بـنا نـبـود فـقـط خـوب‌ها حرم بـرونـد            شبی بـیـا و مـرا هـم به کـربـلا بـبـرم

تـمام هـستی من هـست مـادر و پـدرم            فـدای حـضرت اربـاب مـادر و پـدرم

اگر حـسین نـشد عـاقـبت کـفـن بـشود            چگونه نوکرم و بهر خود کفن بخرم؟!

هـنوز نـیـمۀ شب‌هـای جـمـعـه می‌آیـد            نـوای مـادر او: تـشنه ذبـح شد پـسرم

: امتیاز

بصیرت انقلابی و پاسداشت حماسۀ 9 دی

شاعر : حمیدرضا فاطمی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

آنان که گـرد حـلـقـۀ باطل بگـشتـند            پس مانده‌های فـتنۀ هشتاد و هـشتند

با رنگ سبزی از ریا خطی نوشتند            از خط قـرمزهای اسلامی گـذشتـند


ضد نظام مـردمی طغـیـان نـمـودند            هم پیروی از فـتـنۀ شـیطان نمودند

آمـالـشان بـیچـاره‌هـا گـرد هـوا شد            چون خطشان از انقلابیـون جدا شد

چون راهشان را با ولایت کج نمودند            با مردم و با رهـبری هم لج نمودند

آنان که سبز جلبک قـورباغه بودند            انـدر پی پی کـردن یک نـاقـه بودند

رهبر ز دلسوزی بفرمودی نصیحت            امـا جـواب آن مـنـافـق ها لجـاجـت

تا روز عاشورا که ملت در عزا شد            مـاهـیـت آنهـا به مـردم بـرمـلا شـد

تا پیش ازاین شال مقدس بسته بودند            مردم از این رنگ ریایی خسته بودند

وقـتی دل مردم پُـر از یـاد خـدا شد            آن نـقـشه دشـمن هـمه بـاد هـوا شد

دیگر تحـمل بر جـسارت‌ها نکردند            یـا نه تحـمـل بـر خـیانت‌ها نکـردند

روز نُـه دی آمــدنـد انـدر خـیـابـان            بهـر دفـاع از انقـلاب خود شتـابان

از رهـبر و اسـلام و از راه ولایت            از جان و از دل جملگی کردند حمایت

بـا غـیـرت دیـنی و خـشم انـقـلابـی            بر فتنه جویان پاسخی دادند حسابی

آن فتنه جویان را بجای خود نشاندند            آشوبگرها را تمام از صحنه راندند

دیگر مشخص شد صفوف مرد و نامرد            آن اغتشاش سبز شد خاموش وهم سرد!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در حرم نه، زائرت دارد اقامت در بهشت          قیمتی تر می‌شود با تو عبادت در بهشت

روز محشر نه، به تأیید زیارت نامه‌ات          می‌کنی از زائران خود شفاعت در بهشت


از زیارت نامه‌ات فهـمیده‌ام این راز را          هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت دربهشت

هرچه می‌خواهم عنایت می‌کنی یکباره، چون          زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت

خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک          پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت

صبح می‌آیم نمی‌گویم که کِی دل می‌کَنم          چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت

ظاهـراً کُـنج حـرم دفـن است اما بـاطـناً          زودتر از موعدش رفته ست «بهجت» در بهشت

خوش به حالش مسجد اعظم گواهی می‌دهد          اینچنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت

خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست          فرق دارد داستان‌های حسادت در بهشت

ساعتی در زیر درب ساعتت محو توأم          گرچه بی‌معنی ست با این فرض ساعت در بهشت

توی حوض صحن افتاده ست عکس گنبدت          گوییا افتاده اینجا عکس جنت در بهشت

معتقد هستم فقط با « اِشْفَعی لی فاطمه«          می‌کنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت

: امتیاز

مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

میـزبانت گشت قـم اینگونه تا روز جزا          رشد کرد اینگونه دین در تار و پود این فضا

بعـد مـشهـد با احـادیـثـی که از قـم آمده          شد برای کل ایران فرصت تو مُقـتضیٰ


بارگـاهت عُـشِّ آلُ الله شد، بـر گِـرد تو؛          گاه گـفـتم یا نـبی و گـاه هـم یا مـرتضی

گَبر اگر شیعه شود جای تعجب نیست که          داده از این دست حاجـت هکـذا و هکـذا

آن نمازی را که در مشهد نخواندم بعد طوف          چون نماز واجبم در این حرم کردم قضا

گـوئـیا که زائـرم از قسمت باب الجـواد          در حرم با گفتن یک یا علی موسیَ الرِّضا

در ازای اینکه تو معصومه‌ای حس می‌کنم          چارده معـصوم را امروز در حال عـزا

: امتیاز

زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

خواهر شدن یعنی، بلا بر جان خریدن            از کـودکـی نــازِ بــرادر را کـشـیـدن

خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز            مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن


خواهر شدن یـعـنی مـدیـنه تـا کـنارت            با پای دل صحرا به صحرا را دویدن

خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن            قـطره به قـطره پایِ دیـدارت چکـیدن

خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن            در کمتر از یک سال دور از تو خمیدن

مشـتـاق دیـدارم رضـا جـانـم کجـایـی
ای کـاش وقـت احـتـضار من بـیـایـی

قــم شـد مـسـیــرِ آخـرم الـحــمــد لـلـه            زخـمـی نـشـد بـال و پــرم الـحـمـد لله

قـم احـتـرامـم حـفـظ کـرده تا که دیـده            مـن دخـتـرِ پـیـغـمـبـرم، الـحــمـد لـلـه

در کـوچه‌ها راهِ عـبـورم را نـبـستـنـد            مـانــنـد زهــرا مـــادرم الـحــمـد لـلـه

با ضربۀ سیـلی میانِ کـوچـه‌ای تـنگ            خـونـی نـشـد چـشـم تـرم الـحـمـد لـلـه

بـیـن در و دیــوار بـا داغـیِ مـسـمـار            زخـمـی نـگـشـتـه پـیـکـرم الـحـمـد لله

دعوا نشد، بر چادر من جایِ پا نیست            خـاکـی نـگـشـتـه مـعـجـرم الـحـمـد لله

مـا خـاطـراتـی تـلـخ از بـازار داریـم            بـاز است هـر سـو مـعـبـرم الحـمـدلله

تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست            سـاکـت بُـوَد دور و بـرم الـحـمـد لـلـه

در کـوچـه تـنـگ یـهـودی‌هـا نـرفـتـم            آتــش نــیــفــتــاده ســرم الـحــمـدلـلـه

بـالای نــیــزه قـــاریِ قــرآن نــدیــدم            مـحـمـل نـگـشـتـه مـنـبـرم الـحـمـد لله

حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا            دارم تـــمــــامِ زیـــورم الــحــمـد لـلـه

کــنـج خــرابــه داغ دُردانــه نــدیــدم            دشـمـن نـگــفـتـه کـافـرم الـحـمـد لـلـه

دور از مـدیـنه تـشیـیعِ من دیـدنـی شد            قـبـرم هـمـان دم شـد حــرم الحـمـد لله

غـسـل تـنم کاری ندارد چـونکه پـنجه            مـویـم نـپـیـچـیـده بـه هـم الـحـمـد لـلـه

تا صبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
همراهِ سر از داغِ دخـتر گریه میکرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل لیراد معنایی و محتوایی تغییر داده شد، آبرو اهل بیت با خرابه رفتن و ... از بین نمی رود!!!

کـنـج خــرابـه آبـرویــم را نــبـُـردنــد            دشـمـن نـگــفـتـه کـافـرم الـحـمـد لـلـه

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد شد

مـثـلِ رقـیـه بـی‌کـفـن دفـنـم نـکـردنـد            بـاشــد تـنِ مـن مـحــتـرم الـحـمـد لـلـه

بیت زیر به دلیل ایراد معنایی که احتمالا اشتباه تایپی است تغییر داده و اصلاح شد

 غـسـل تـنـم کاری ندارد چـو به پـنجه            مـویـم نـپـیـچـیـده بـه هـم الـحـمـد لـلـه

زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یوسف چرا به گوشۀ کـنعـان نمی‌رسد            این هجر، این عذاب به پایان نمی‌رسد

خشکم زده، ترک ترکم، تشنه‌ام، چرا            بـارانِ رحـمـتـی به بـیـابـان نـمی‌رسد


راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم            چشم ترم به حضرت بـاران نمی‌رسد

آه ای بـرادرم سر و سامـانِ من تویی            این خواهرِ تو به سر و سامان نمی‌رسد

هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا            هم بر لبِ تـرک زده‌ام جـان نمی‌رسد

در بـینِ بـسـترم، نـفـسـم با تو می‌زنـد            جانانِ من، به این دلِ ویران نمی‌رسد؟

قسمت نبود پیـش تو بـاشم عـزیـز من            کارم دگـر به دارو و درمان نمی‌رسد

آنقدرْ ناخوشم که در این لحظه‌های تلخ            دستم به سمتِ زلفِ پـریشان نمی‌رسد

زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من            یک تن به دادِ این لب عطشان نمی‌رسد؟

شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خورده‌ای            نه از کمان حـرمـله‌ها تیـر خـورده‌ای

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد

گـرچـه بـرادرانِ مـرا سـر بـریـده‌انـد            آهـم بـه آهِ زیـنـبِ نــالان نـمــی‌رســد

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر چه درد؛ اگر چه هزار غم داریم            کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دخترِ باران و خواهـرِ خورشید            بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم


به ذکرِ شاهِ خـراسان گـرفـته‌ایم دم و            به لطفِ حضرتِ معصومه بازدم داریم

مـدافـعـانِ حـریـمِ کـریـمـۀ عـشـقـیــم            همیشه چشم بر این سفـرۀ کرم داریم

محرّم و صفـر و فـاطمیه و رمضان            چقدر عشق که یکجا کـنارِ هم داریم

سـیـاه پـوش، بـرایِ بـقـیـعِ ویـرانـیـم            عـلـم به دوش به یـادِ غمِ عـلـمـداریم

برایِ آنکـه ببـوسـیـم دستِ بـاران را            چه اشتیاقِ عجیبی که در حرم داریم

: امتیاز

وفات حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

آقـا سـلام خـواهـرتـان رو بـراه نیست            دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست
می‌خواست تا به طوس بیاید ولی نشد            ورنه رفیق بی‌کسی‌ات نیمه راه نیست


وقـتی به قـم رسید خـرابـه نـشین نشد            شکر خدا که خواهرتان بی‌پـناه نیست
یک مرد هم نیـامده نزدیک محـملـش            شب را به آفـتاب که اذن نگـاه نـیست
اذنـم بـده به طـعـنه بگـویم به شامـیان            در قـم محـب فاطمه بودن گـناه نیست
دروازه را که دیـد به یـاد رباب گـفت            در شهر شام هیچ کسی سر به راه نیست
زیـنب کجا و محـمـل بـی‌سایـبـان کجا
بـال و پر رقـیـه کـجـا ریـسـمـان کجا

زهـر فراغ خورد ولی دست و پا نزد            معصومه‌ات بجز تو کسی را صدا نزد
مـسـمـوم شد ولـی به هـوای زیـارتت            با اهل خویش حرفی ازین ماجرا نزد
میخواست تا شهـیده شود مثل مادرش            هـر چـند تـازیـانـه بـه او بـی‌حـیـا نزد
از کوچه‌ای گذشت که نامحرمی نداشت            اطـراف او کـسی سـخـن نـابـجـا نـزد
شکر خدا که فـاطـمۀ تو زمین نخـورد            اینجا کـسی به ساحـت او پشت پا نزد
اصلا به جان فـاطـمه سوگـند یا رضا            او را کـسـی بـرای رضـای خـدا نـزد
اذنم بـده به طـعـنـه بگـویم مـدیـنـه را            قـم امـن بـود، فـاطـمـه را بی‌هـوا نزد
این کوچه‌ها کجا؟! غم آن کوچه‌ها کجا
زهـرا کجـا و سـیـلی آن بـی‌حـیـا کجا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد

وقـتی به قـم رسید خـرابـه نـشین نشد            آسوده بـاش خـواهـر تو بی‌پـناه نیست

آقـا اجـازه؟! فـاطـمۀ تو زمین نخـورد            اینجا کـسی به ساحـت او پشت پا نزد

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : علی فردوسی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حـیا به دست تو آموخت دلبـری‌ها را            و آمـدی که امـامـت کـنـی پـری‌ها را

تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی            گره زدی سر هر غنچه روسری‌ها را


تو آن خطیب غریبی که خطبه‌های غمت            گـرفـتـه دست، دل پـای منـبـری‌ها را

چنان تو هرچه که گشتم کسی به جز زینب            نکـرده است ادا حـقّ خـواهـری‌ها را

هـوای نـامۀ مـمهـور بُـردن از دستت            کشانده از مشـهـد تا تو پا- پـری‌ها را

قـمِ بدون تو سوهـان روح بود و کساد            به صف کشاند حضور تو مشتری‌ها را

همین که گوشۀ چشمی نظر می‌اندازی            شفـای عاجـل درد است بسـتری‌ها را

نشسته‌ام چو غباری به شوق اذن دخول            بــیـا بـگــو نـتـکــانـنـد پــا دری‌ها را

: امتیاز